به وارطان...
نوشته شده توسط : مجید


نازلي! بهار خنده زد و ارغوان شكفت
در خانه ، زير پنجره گل داد ياس پير
دست از گمان بدار
با مرگ نحس پنجه ميفكن
بودن به از نبود شدن ، خاصه در بهار
نازلي سخن نگفت
سرافراز
دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت

ـ نازلي! سخن بگو
مرغ سكوت ، جوجه مرگي فجيع را
در آشيان به بيضه نشسته ست
نازلي سخن نگفت
چو خورشيد
از تيرگي برآمد و در خون نشست و رفت



نازلي سخن نگفت
نازلي ستاره بود
يك دم درين ظلام درخشيد و جست و رفت
نازلي سخن نگفت
نازلي بنفشه بود
گل داد و
مژده داد: زمستان شكست
و
رفت

 


 

شاملو







:: بازدید از این مطلب : 657
|
امتیاز مطلب : 107
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37
تاریخ انتشار : 20 آبان 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
bQF0C3FMM1Cj در تاریخ : 1393/12/15/5 - - گفته است :
That's an <a href="http://hspshmyjz.com">intneligelt</a> answer to a difficult question xxx

/weblog/file/img/m.jpg
S6rxCLNAwP در تاریخ : 1393/12/15/5 - - گفته است :
I'm quite pleased with the infoomatirn in this one. TY!


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: